به چرخشی کوتاهببین که مرده ام بر اسببا نفس هام، خشکیده در بوی خیس یالگاو زبانی بر اسب ام بگذاروگورم را بپوش از سِم های پیگرد:از شانه ی تکیده ، رو برگیرنگو کیستی!؟از گردونه می دانمکه تاریک می کندنام های روشن کوه رااز غبار پلک ام می شناسمجهان چه بودجز ارابه ایکه دنبال می کند؟! … ادامه خواندن شعر / « مرده بر اسب»
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.